شیرین زبونی های عشق مامان
عزیزدردانه من یازده روز دیگه دو سال وسه ماهت تموم میشه آنقدر بامزه وشیرین زبون شدی که حد نداره مثلا امروز که خونه مامانی بودیم هر چی مامانی بهت می داد که بخوری می گرفتی وبا شیطنت می گفتی " دست شما درد نکنه " مامانی که کیف کرده بود از ادبت.
یه کار با مزه دیگه که انجام می دی اینه که وقتی از دست بابا عصبانی می شی می گی" برو سر کار" یا وقتی از دست من عصبانی میشی میگی " برو غذا بپز" یا "برو خونتون"
شبا وقتی بابا لالا میکنه من تو تازه بازیمون شروع میشه بازی "بوس بازی" وتو به من میگی چشم ببند و وقتی من چشمم رو می بندم می آیی من رو بوس می کنی و دوباره دوباره این کارو تکرار می کنی.
یه بازی دیگه که خیلی بهش علا قه داری بازی " الان میام می گیرمت" واینبازی رو با همه خصوصا با بابا رضا انجام میدی الان چند وقت همش قربون صدقه من می ری ومی گی"مامان قشنگم"ومن می گم ای جانم و تو غش غش می خندی دوباره می گی ومن دوباره تکرار میکنم و هر دو مون کیف می کنیم .آنقدردوست داشتنی شدی که قابل توصیف نیست دوست داشتم تمام این لحظه های شیرین ثبت می کردم ولی نمیگذاری تا دوربین دست من می بینی از دست من می گیری .دوست داشتم از شعر خواندنت فیلم می گرفتم کلی شعر بلدی کامل کامل وبا زبان بچه گانه می خونی. چهار قل حدود شش ماه هست که بلدی البته با چند اشتباه کوچولو.بابایی میگه تو خیلی باهوش هستی.یه خصوصیت اخلاقی هم که داری اینه که نسبت به بچه های هم سن سالت آروم تر هستی ومن از این بابت فکر می کنم شانس آوردم.به قول خودت"دوست دارم خیلی زیاد"